sayehha



از مایه‌گذاشتن برای رابطه‌تان خسته شده‌اید.

یک رابطه باید بده و بستان باشد، اما یکی از شما مایه می‌گذارد و دیگری بیش‌تر از سهم‌اش می‌گیرد.

انگار شریک عشقی‌تان توجه نمی‌کند

شما تمام روز بیرون بوده‌اید اما شریک عشقی‌تان به خودش زحمت نمی‌دهد بپرسد کجا رفته‌بودید یا چه می‌کردید. آیا اصلا متوجه شده‌بود شما نبودید؟

 وقتی به جای زندگی در زمان حال در گذشته سیر می‌کنی

آیا در حال تکرار لحظات قدیمی خوش رابطه‌ات هستی تا حس خوبی نسبت به آن پیدا کنی! آیا به خاطر همین خاطرات است که این رابطه را تا این جا ادامه داده‌ای!

وقتی از تو خواسته می‌شود خودت را تغییر دهید.

برای عشق ورزیدن نباید شرط و شروط قائل شویم.

وقتی از طرف مقابلت می‌خواهی برای خوشایند تو تغییر کند.

گاهی به جای اینکه او را همان طور که هست بپذیریم به دلایل واهی سعی در تغییر و تحول او داریم. حتی وقتی شخص می‌پذیرد و خودش را تغییر می‌دهد به دنبال موردی دیگر می‌رویم هیچ وقت نمی‌شویم!

هنگامی که کارهایش را توجیه می‌کنی

وقتی در مورد چیزی احساس آرامش و راحتی نمی‌کنیم دچار نوعی ناسازگاری شناختی می‌شویم(cognitive dissonance).

وقتی به تو صدمه‌های روحی، جسمی یا بیانی می‌زند

هرکدام از این صدمات دلیلی بر وجود اشکال و اشتباهی در کار است. مهم نیست که بعد از آن عذر خواهی می‌کند یا نه! همین که ناگهان تعادلش را از دست می‌دهد مسئله‌ای قابل تأمل است.

 وقتی موردی ناپسند بارها اتفاق می‌افتد

وقتی می‌بینی طرف مقابلت هیچ تلاشی برای ادامه‌ی ارتباط نمی‌کند

وقتی هیچ کدام از طرفین احساس قبلی را نسبت به هم ندارند

 

 

 

 


میدونم منو خوب میشناسی اینجوری پست میذاری که مجبور شم جواب بدم. وقتی یکیو دوس داری غرور و عصبانیت میره کنار ولی تو هنوزم هر دو رو به شدت 5 ماه قبل داری. 

اینجوری حرف نزن. میدونی که چجوری میخوامت. زجر میکشم زجر. میدونم الان میای میگی لذت میبرم . اصلا نه میخوام لذت ببرم نه زجر بکشم. خودت هزاران بار نخواستیم. خودت گفتی برو حرف نزن نمیخوامت و  

تو از اینکه دوست داشته باشم میترسی از اینکه دوست نداشته باشم حرص میخوری. 

 

 


شنیدنِ این حرفا از دهن تویی که عین گلم برام عزیزی چقد درد اوره. استخوونای پشت کتفمو میسوزونه ولی میخوام تحمل کنم. رفتن تو این شرایط برام زجراوره استخوونای پشت کتفمو میسوزونه ولی میخوام تحمل کنم. 

به جانِ عزیزترین کسم به جانِ خودت که خیانت نکردم و نخواهم کرد. من توی روحم باهات عقد کردم و بعد از این کار دیگه روح و جسمم مال هیچ کس غیر از تو نخواهد بود. تو اومدی که فهمیدم بعضی از زنها چجوری بعد از مردن شوهرشون عاشق میمونن و نمیتونن با هیچ مرد دیگه ای باشن‌. حسِ با تو بودن، حسِ با توبودن ناب ترین نایاب ترین حسی بود که تا امروز در زندگیم داشتم. من تا اخرین لحظه و ثانیه عمرم صدات نگات و حرفات و فراموش نمیکنم ۰ چون در دنیا برای من همتا نخواهد داشت. 

هرچقد که میخوای مقصرم کن ولی انگِ خیانت بهم نزن . اون روحی که تو دستای تو شکل گرفت تحمل این حرف و داره؟؟؟؟ اگه داره که تو منو نشناختی و همه توهمات جفتمون که اینقد برای هم عزیزیم پوچ بوده اگه نداره توام میخوای منو اذیت کنی؟ توام میخوای به خاطرِ زخم زبونام زخمیم کنی. 

اینکه برات اعتراف میکنم باید مایه عذاب و جواب پس دادنِ بیشترم باشه به جای اینکه آرومت کنه بگه میخواد من آروم شم به من اعتماد داره میخواد بحث و تموم کنه به گردن میگیره همه چیزو . 

نمیگم الان به اندازه یه سال پیش دوسِت دارم چون من آدم دروغگویی نیستم. واقعا تا قبل تو دروغ نمیگفتم الانو نمیدونم چقد آشغال شدم . ولی به تو دروغ نمیگم. به اندازه پارسال دوسِت ندارم خودتم اینو میدونی به خاطرِ همون اینقد زجرم میدی اینقد تهمت بهم میزنی . دوسِت ندارم چون فکر میکردم همونطور که ۱۱ ماه نذاشتی آب تو دلم ت بخوره، ۶ ماه پیشم نمیذاری آب تو دلم ت بخوره. من باز هم خداروشکر میکنم ولی این اون چیزی نبود که من میخواستم.آماده بودم برای یه دیوونگیِِِ به تمام عیار با تو، برای واقعی کردنِ رویاهام ولی همه چی عوض شد. تو آروم جونمی و نمیتونی یه باره ضربه هاتو بزنی . دلشو نداری ولی نمیدونی با همین دلسوزیت چه بلایی سرِ من آوردی. من تحملِ رها شدن از طرفِ تو رو نداشتم. 

ازت هیچ توقعی ندارم فقط ای کاش جای این دعواهای وقت و بی وقت، جای اسممو صدا نزدنات، جای جان نگفتنات، جای نه نه گفتنات صداها هزار بار میگیفتی نازنین جانم نمیشه. میبینی که شرایط و و یک خط درمیون نه دو خط در میون نه اصلا ۵۰ تا خط درمیون دو دلیلشم میگفتی تکراری تکراری. یه کاری میکردی زخمی نشم هار نشم همه چیزمو نبازم. وقتیاینجوری منو نمیخوای حس میکنم میتونستی تغییر بدی همه چیزو ولی نخواستی هار میشم. باید برام باز میکردی این دلیلایی که تو ذهن منه داره منو میخوره که نه اینکه مهم نیستن ولی مهمترین نیستن. اگه تو منو نخوای من هارترین هارترین آدم دنیام که به خودمم رحم نمیکنم .

خودمم تازه فهمیدم اینکه دوسم داشته باشی هم اندازه اینکه باهام بمونی برام ارزش داشت. کاش دست روی نقاطِ حساسم نذار که فکر کنم چون خوب میشناختیشون و درستشون کردی الانم خوب بلدی خرابشون کنی.

همیشه وقتایی که ازت توقع ندارم میفهمم چه حسی بهم داری. همیشه اون وقتا برام مینویسی زیاد مینویسی  زجرآور مینویسی . خب چرا . چرا نمیتونی قبل از اینکه زخمی کنی این حرفارو بزنی . میدونم توام زخمی شدی  به خدا میدونم دیگه امروز مطمئن شدم که برات مهم بودم که به روحم به رفتارم و کارام هم حساس بودی ولی دیگه چه فایده . اینقد داغون، زخمی، مایوس، شکاک به چه دردی میخوره اونم تو این شرایط. تو این زندانِ زندانِ زندان. 

نمیدونم برای مردی که میتونه اینجوری برام بنویسه باید چه گنم اونم تو این شرایط . مردی که هم عین یه کوه پشتمه و هم عینِ یه بچه پاک و معصوم. با همه وجودم میدونم که باید به پاش بیفتم. اینقد براش بمیرم گه زخماش خوب شن ولی چی کار کنم تو این شرایط. تو این زندان زندان زندان. 

من اصلا زجر کشیدنِ تو رو نمیخوام به امام حسین نمیخوام قبل از اون شب که درس گرفتم گفتم نمیخوام اذیتت کنم اگه از پریشب خودتم رفته بودی به جانِ عزیزترین کسم دیگه هیچی ازم نمیدیدی . دوس دارم بدونم چقد دوسم داری ولی اینجوری به چی میارزه. به مرگ میارزه فقط . من تو این زندان هم با فکر تو روزا رو میگذرونم اخه چه جوری این جمله ها رو ازت بخونم و دلم اروم شه. 

دیگه این نخواستنو اینقد کش دادیم که نخواستن هم یادم رفته. الان اگه ازت بپرسم تو بگو من چیکار کنم بگی فقط برو. به خدای احد و واحد بلد نیستم برم. کجا برم یکی مثل تو عاشقم کنه. مثلّ تو حرف بزنه . مثلِ تو بنویسه. 

چرا آتیشم میزنی با کارا و حرفات.

آره از زن ها بترس. مخصوصا از زن عاشقی که دوسش داری و تنها مونده بیشتر بترس. از زنی که امید نداره‌. نمیتونه گریه کنه تو بدبختیا و تنهاییاش میخنده خیلی بترس. از زنی که عاشقه و باهات میجنگه خیلی خیلی بترس. دیگه خودش نیست. عشق و تنهایی و ترس چنان باهم قدرت دارن که نمیتونی جلوشون وایسی. یا زنی رو عاشق نکن یا اگه کردی پاش وایسا. حتی اگر نخواستت . ولش نکن. ولش کنی زندگی رو به گه میکشه. چون برای زن عشق یعنی زندگی و وقتی نباشه زندگی هم نیست. 

میدونم که بد شدم میفهمم . نمیدونم عملکرد دفاعی بدنم اینه یا رفتارای تو اینجوریم کرده . هرچی هست بد شدم . مریض شدم. مریضِ روانیِ مریض

کاش جای دوسِت ندارم گفتنات، نمیبخشمات ، تو مریضی تو مریضی گفتنات ، اذیتم میکنی گفتنات صدام نکردنات جان نگفتنات صدام نکردنات جان نگفتنات صدااااام نکردنات جاااان نگفتنات ۵۰ هزار بار میگفتنی شرایط شو نداریم باهم باشیم ۱۰۰ خط در میون یه دلیلشو میگفتی اون وقت باورم میشد اگر شدنی بود تو منو میخواستی . اون فکرای توی سرم مهم هستن اما مهمترین نیستن‌. الان باور کردم دوسم نداری نمیبخشیم مریضم اذیتت میکنم دوسم نداری جانت نیستم ولی هنوز شک دارم شرایطِ من جور نبود برای باهم بودن یا تو نخواستی. 

 

ببخشید که این حس نخواستنو با خودمو همه جا میارم خاطره هامو خراب میکنم. زنها همینن نمیتونن فرق بذارن بین حسای بد و حسای خوب. وسط خودنماییِ حسای خوب ، حسای بد و یادآوری میگنن که قول بگیرن اشتباه بوده ولی انگار این کار از نظر شماها یه جور خیانته.

نفرین کرده و کشیده کنار . ببین کجا بودیم الان کجاییم

 

بهم بگو چه کنم 

 

دوست دارم بمونم و این لایه های مخفی تو رو بیشتر بشناسم این دوس داشتنای نفرت انگیزتو ولی زجر کشیدنت عذابم میده . دوست دارم برم ولی فکر نداشتنت هارم میکنی.  بگو چه کنم. 


میخوام آخرین جمله هام رو واست تو تمام پل های ارتباطیمون بنویسم. آخرین جمله ها، این جمله ها رو زمانی واست مینویسم که بعد از چند ساعت دیوونگی آروم شدم و کاملا در سلامت عقل و منطق میخوام بنویسم. لطفا بعد از اینکه خوندی هیچ جوابی نده چون دیگه جوابی نمیدم.
تو به من خیانت کردی
چراشو نمیدونم، ولی بهم خیانت کردی، با حرفات با کارات روح و روانم رو ازم گرفتی و خیلی راحت بهم گفتی از بدجنسیت بوده.
من هر کاری میتونستم برای آرامش تو کردم، خیلی خودمو تغییر دادم، منتی هم نیست چون آرامشت واسم خیلی مهم بود، اینجوری خودم هم آرامش داشتم.
ولی تو دقیقا از نقطه ضعفای من استفاده کردی که منو به این روز بکشونی.
حرفایی زدی بهم که تا آخر عمرم باهام میمونه.
انقد با روحم بازی کردی که الان نمیتونم تشخیص بدم بهم تا حالا خیانت کردی یا نه، ولی اون ذهنم که نمیدونم بیماره یا نه میگه کردی.
میدونی راجع به کدوم حرفات دارم مینویسم.
شک رو توی من به وجود آوردی جوری که به هیچ زن دیگه ای نمیتونم اعتماد کنم. باورت میشه که تو این کارو با من کردی؟ من هنوز باورم نمیشه
من از اینکه اینور اونور دنبالت باشم و هزار تا فکر و خیال کنم خسته شدم، خودت اینکارو باهام کردی
هنوز باورم نمیشه که منو به کیا ترجیح دادی.
 تو این کارو با من کردی.
تو اینکارو واسه کسایی کردی که بودن مثل من آرزوشونه و این واسه من خیلی دردناکه که به کیا فروخته شدم، به کسایی که هیچ وقت در حد و اندازه من نبودن. یکم فکر کنی همه چیز یادت میاد.
چی کم گذاشتم واست که بعضی حرفا رو شنیدم ازت؟
غیر از این بود که هر چی گفتی گفتم چشم؟
غیر از این بود که نمیذاشتم آب تو دلت ت بخوره؟
بعضی حرفا فقط دل آدمو نمیشه، با روان آدم بازی میکنه. دل و روح اگه زخم بخورن با هیچی درست نمیشن.
انقدی اذیتم کردی که این حرفا رو با اشکام بنویسم و رهات کنم تو این دنیای کثیف.
پیش خودم میگم مگه میشه این حرفا رو بشنوم.
غرورم دیگه به منه آشغاله بی مصرف اجازه نمیده دوسِت داشته باشم.
عادت نداشتم تاریخ مصرف داشته باشم. هنوزم این عادت باهامه. حس کنم با کوچیکتر از خودم دارم مقایسه میشم محل رو ترک میکنم. حس کنم جایی که هستم لیاقت منو نداره اونجا رو ترک میکنم. عذاب میکشم ولی ترک میکنم. من اندازه تو قوی نیستم.
 چیزایی شنیدم که با روانم بازی شده. بد جور باهام بازی شده. ولی ناراحت نیستم، لیاقت دوست داشتنم رو نداشتی. بعضی وقتا با خودم اینو میگفتم ولی میتونستم خودمو قانع کنم که دارم خیال بافی میکنم. دیگه نمیتونم خودمو قانع کنم.
میدونم بهم خیانت میکنی
خیلی دردناکه این حرفا رو زدن ولی ترجیح میدم بگم چون اگه نگم سرطان میشه. شایدم شده. تو خودم این غده رو حس میکنم.
من برات خیلی فراتر از حد خودم تو همه چیز گذاشتم، منتی نیست، چون دوسِت داشتم.
ولی الان حس میکنم بهم نگاه ابزاری شده.
زبون بعضی وقتا زخمایی به روح و جسم میزنه که با هیچی التیام پیدا نمیکنه. من این زخم رو خوردم، منی که خیلی دوسِت داشتم. منی که اندازه تو قوی نبودم
دیگه دوسِت ندارم. 
میخوام تنهات بذارم وسط جماعتی که لیاقتت در حدشونه.
از هیچ جا پاکت نمیکنم فقط از قلبم پاکت کردم. پاکت میکنم ولی جاش میمونه.
همین امشب، همین الان که ساعت ۴ و نیمه صبح یکشنبه دوم فروردین ۹۹ هست.
ناراحتی هم ازت ندارم به جونه عزیز ترین ادمای دور و برم.
اگر قراره ببخشم و حقم بخشنیدنته بابت حسی که بهت داشتم و لیاقتت نبود میبخشمت.
اگه قراره ببخشم واسه این زخمایی که به تن و روحم زدی میبخشمت.
میبخشم ولی تا آخر عمرم فراموش نمیکنم که ارزون فروخته شدم حتی به حرف.
کیفیتم هر جور بود اول تو برام تو اولویت بودی وقتی پیشم بودی، اول اجازه رو از تو میگرفتم واسه اون حس لعنتی که حالم از خودم بابتش بهم میخوره.
لطفا جواب نده، میدونم هر چی گفتم ساخته ذهنیه که تو بیمارش کردی. ولی میدونم همش داری بهم خیانت میکنی.
دیگه نمیخوام جلوت رو بگیرم. آزادی، رهایی، برو دنبال کسایی که کیفیت لازم رو دارن.
برو ببینم کدومشون میتونن حسی که بهت داشتم رو داشته باشن.
دیگه نخواه که دوسِت داشته باشم چون دروغ نمیتونم بهت بگم. دروغی که خیلی راحت بهم میگی رو نمیتونم بهت بگم. به خودمم نمیتونم بگم
همه حرفامو پس میگیرم. دیگه هیچی ندارم تو دلم.
لعنت بهت که اینکارو با ذهن من کردی.
لعنت به من که به اینجا رسوندمت تو ذهنی که تو مریضش کردی.

دیدار به جهنم

 


عیدت مبارک 

تو وقتی دوسم داشتی زندگی یه جور دیگه بود. انرژیهایی که میومدن حرفایی که میشنیدم بادهایی که بهم میخورد ساعتهایی که میگذشت همشون بوی عشق میدادن . 

تو اگه دوسم داشتی حالم خوب میشد قلبم شکسته نبود. اینقد عشق و گدایی نمیکردم. وقتی دوسم داشتی نگاه کردنات بغل کردنات دست گرفتناتم فرق داشت. زنده بودن. با دوس داشتنت خیلی کارا میتونستم بکنم بدون اون حتی نمیتونم بخندم. 

منو ببین که چقد شکننده ام با ۳ روز حرف از نخواستن و دوست نداشتن بزرگترین ارزوی دلم که عاشقی کردن باهات بود نتونستم انجام بدم. ای امان از حرفای قشنگ و عاشقانه که حال آدمو با اشاره انگشتشون تغییر میدن.

اینکه اینجا پست نمیذاری نه دلیلش مریضیه نه دلخوری فقط و فقط اینه که نمیخوای تو زندگیه من باشی.

عیدت مبارک .  


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

یادداشت های یک پسر بهداشت محیط گر بُوَد یک قطره قُلزُم گرددت. آرشیو اخبار سایت های بروز Robin شرکت مدير سبز- آموزش رشد کسب‌وکار Alaina اکالیپتوس نمونه سوالات نهایی scientict